وبلاگ رسمی کاظم وحدت

The official blog of Kazem Vahdat

وبلاگ رسمی کاظم وحدت

The official blog of Kazem Vahdat

بر بال اندیشه و قلم

بچه : بابا امروز سر کار نمیری؟

پدر : نه!

بچه : چرا ؟؟؟

پدر : امروز عیده... تعطیل است.

بچه : دیروز هم که نرفتی!

پدر : آره یه چند روز تعطیلیم!

بچه : آخ جووون... امروز عید است من کیک می خوام.

پدر : کیک! کیک چیه؟ کیک چی؟!

بچه : کیک دیگه! کیک زرد می خوام.

پدر : اوه ه ه خوب شد که گفتی، من فکر کردم کیک سیاه می خوای!

بچه : خوب بابا بخر دیگه!

پدر : باباجون حتما که نباید روز عید تو خونه کیک بخوریم، ما می تونیم بریم دید و بازدید و تو اونجا هرچه دوست داری کیک بخوری!

مادر : [ با صدای آهسته ] آقا! اینقدر این بچه را خوار و ذلیل نکن! یعنی چی که بچه باید دستشو جلوی این و اون دراز کنه؟!

پدر : خانم! تو که شرایط و وضعیت امروزمون را می بینی! کارخونه که تعطیل شد! بیکاری و ایناااا ... اصلا ببینم، تو چرا توی خونه برای بچه کیک درست نمی کنی؟!

مادر : نمی تونم! کیک پز نداریم!

پدر : نداریم! کیک پز قبلی چی شد؟!

مادر : خراب شد!

پدر : چطور؟؟

مادر : هیچی بابا! توش سیمان ریختم!

نظرات (۱)

۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۲:۰۰ پوریا نوروزی
متن تلخی بود ..
ولی کیست که بفهمد 
پاسخ:
سلام - تاریخ جهالت را خواهد زدود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی