آینه ی ناصر شکست و رفت هوا
وز پی اش باز فراهم شد فضا
آن یکی فریاد ناصر جون بداد
این یکی از نوه اش داده مراد
گفتمش دکتر نباشد این عجب
...
آینه ی ناصر شکست و رفت هوا
وز پی اش باز فراهم شد فضا
آن یکی فریاد ناصر جون بداد
این یکی از نوه اش داده مراد
گفتمش دکتر نباشد این عجب
...