قلمی از قلمدان قاضی بر زمین افتاد.
یکی از حضار قلم را برداشت و به دست قاضی داد سپس گفت: کلنگ را بگیر!
قاضی گفت: این قلم است نه کلنگ، تو هنوز فرق بین قلم و کلنگ را نمی دانی؟!
طرف پاسخ داد: هر چه هست، تو با همین خانه ی من را ویران کردی!
با توجه به حکایت فوق که منسوب به عبید زاکانی می باشد و ملاحظه ی نامه حضرت امیر به مالک اشتر در مورد قضات، آنچه از حکایت فوق می توان استخراج کرد به اختصار بیان می شود...